💜دو راهی قلبم 💜
پارت اول
سلام دوستان من نویسنده جدید هستم بریم ادامه
مرینت: سلام من مرینت دوپنچگ هستم ۲۲سالمه و امشب قرار دوست صمیمی من ادرین اگراست بیاد خونه ی ما داشتم غذا هارو تزین میکردم که برادرم فیلیکس امد داخل اشپز خانه
مرینت: سلام خسته نباشی الان مهمونا میان برو یک دوش بگیر
مرینت: سلام من مرینت دوپنچگ هستم ۲۲سالمه و امشب قرار دوست صمیمی من ادرین اگراست بیاد خونه ی ما داشتم غذا هارو تزین میکردم که برادرم فیلیکس امد داخل اشپز خانه
مرینت: سلام خسته نباشی الان مهمونا میان برو یک دوش بگیر لباست رو عوض کن
فیلیکس : سلام ممنون مهمون ؟
مرینت: اره دوستم با زنش میاد
فیلیکس: باشه من برم
بعد رفت منم کارا های خونه رو انجام دادم همچی باید عالی باشه همه چی خوب بود حالا برم لباسم رو عوض کردنم در کمد رو باز کردم یک تاب حلقه ای صورتی با یک دامن صورتی که تا زیر زانوم یکم ارایش کردم که صدای زنگ در امد رفتم دمه در اتاق فیلیکس گفتم : فیلیکس بیا دیگه امدن من میرم درو باز کنم رفتم در باز کردم .
ادرین: سلام من ادرین اگراست هستم ۲۵ سالمه کاگامی عزیزم دیر شد باید بریم
کاگامی : امدم بریم
ادرین : خیلی خوشگل شدی بریم؟
کاگامی: ممنون بریم
رسیدم و زنگ درو زدم که با چهره ی مهربان مرینت رو به رو شدم
ادرین : سلام مرینت حالت خوبه؟
مرینت: سلام ممنون بفرمایید
بعد وارد پذیرایی شدیم نشستیم که مرینت با شربت امد گفت :
مرینت: اقای اگراست نمی خاین معرفی کنید ؟
ادرین: بله ایشون کاگامی هستن همسر بنده
مرینت : خوش امدی عزیزم من مرینتم دوست ادرین
کاگامی : سلام ممنون خوشبختم
مرینت :من برم فیلیکس رو صدا بزنم
ادرین : باشه
بعد مرینت رفت بالا که کاگامی گفت :
کاگامی : خیلی دوست خوبی داری خوش به حالت
ادرین : اره مرینت خیلی مهربونه و دوست داشتنیه
کاگامی : چطوری باهم اشنا شدید
ادرین : من و مرینت و برادرش باهم از بچه گی دوست بودیم بعد از این طرف من و مرینت هم کلاسی بودیم توی کلاس طراحی
کاگامی : جالبه
که مرینت با فیلیکس امدن با هم دست دادیم بعد مرینت نشست کنار فیلیکس بعد گفت :
مرینت : خب اقای اگراست چی شده به ما یک سری زدی
ادرین: ببخیشد کارا های شرکت زیاد زیاد نمی تونم بایم
مرینت : عمو گابریل و خاله امیلی خوبن ؟
ادرین: اره سلام رسوندن گفتن یک سری بهشون بزنی
مرینت : حتما دلم براشو خیلی تنگ شده
ادرین : خاله و عمو کجا هستن؟
مرینت: امشب مهمونی دوستشون رفتن من برم میز رو بچینم بعد کاگامی گفت : بزار بیام کمکت کنم مرینت
مرینت : باشه عزیزم ممنون
مرینت
با کاگامی میز رو چیدیم ادرین رفت دستاش رو بشوره
سس تمام شد رفتم او یکی ها رو بیارم که خوردم به ادرین بعد شیشه ها از دستم افتاد شکست
ادرین : وای ببخشید بزار کمکت کنم
مرینت: ممنون
یک تکه از شیشه دستم رو برید
ادرین : وای دستت بزار
بعد یک دستمال از جیب کت در اورد بعد پیچید به دستم
مرینت: ممنون
ادرین : ببخشید
مرینت : اشکالی نداره برو دست رو بشور بهش اصلا فکر نکن باشه
ادرین: باشه
رفتیم نشستیم که اددین گفت
ادرین : کجا کار میکنی؟
مرینت : تو اموزشگاه زبان کار میکنم
ادرین: چه خوب افرین دختر همین چوری ادامه بده
مرینت: ممنون
بعد شام ادرین اینا رفتم منم ظرف ها رو شوستم و خشک کردم و رفتم داخل اتاقم لباسم رو عوض کردم
داشتم اریشم رو تمیز میکردم فیلیکس گفت :
فیلیکس: تو عاشق ادرین اره
مرینت : چی این چه حرفیه ادرین زن داره من دوست صمیمیش هستم
فیلیکس:باشه من برم بخوابم شب بخیر
مرینت : شب بخیر
بعد چراغ رو خاموش کردم بعد خوابیدم
ادرین
داشتم به مرینت که چرا به کاگامی حسودی نکرد فکر میکردمکه کاگامی گفت:
کاگامی : تو عاشق مرینتی مگه نه
ادرین : این چه حرفیه
گاکامی: حرفه
ادرین: اگه عاشق مرینت بودم باتو ازدواج میکردم
گاکامی: نه
ادرین: پس الکی فکرت رو درگیر نکن باشه
گاکامی: باشه
بعد رفتیم خونه لباس هامون رو عوض گرفیتم خوابیدیم
پایان امدیدوارم خوشتون بیاد 💜